نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





از همان ابتدا

از همان ابتدا دروغ گفتند! مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “مامیشویم؟! پس چرا حالا “من” اینقدر تنهاست! از کی “تو” اینقدر سنگ دل شد؟!… اصلا این او” را که بازی داد؟! که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”! میبینی قصه ی عشقمان! فاتحه ی دستور زبان را خوانده است!!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:8 | |







وقتی سكوت ِ دهكده فریاد می شود


وقتی سكوت ِ دهكده  فریاد می شود
تاریخ  ، از انحصار ِ تو آزاد می شود

تاریخ  ، یك كتاب ِ قدیمی ست كه در آن
از زخم های كهنه ی من یاد می شود

از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كی به اهل  ِ دهكده بیداد می شود؟

خاتون! به رودخانه ی قصرت سری بزن
موسی  ، دل  ِ من  است كه نوزاد می شود

با این غزل  ، به مـُلك  ِ سلیمان رسیده ام
این مرد ِ خسته  ، همسفر ِ باد می شود

ای ابروان  ِوحشــی  ِتو لشكر ِ مغول!‏
پس كی دل  ِ خراب ِ من  ، آباد می شود؟

در تو هزار مزرعه  ،  خشخاش ِ  تازه است
آدم به چشـــــــــــــم های تو معتاد می شود

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | |







هرکسی عاشــــق شود


هرکسی عاشــــق شود کارش به عصیان می کشد
عشـــق آدمهـای ترســــو را ،  به میـدان می کشـد
گـر چـه  از  تقـدیــــر آدم ها کــــسـی آگــــاه نیست
رنج فــــــال قـــهوه را عمـری ست فنجان می کشد
آسـمان، نـــــــــازا که باشـد ، رود می خشـکد ولی
رنـــــــــــج این خشـکیدگــی را آســـیابان می کـشد
کی خـــــــدا  در خـــــاطرات خــلقتش خطـــی ســیاه
عـاقبت بـــا بغـض دور نــــــام انسـان می کـشد ؟؟
نه !خــــدا تا لحظه ی مرگ از بشر مأیوس نیست
انتهای هــــــرزگی  گـــاهـی به ایــــــمان می کشد
 
خوب می دانم چـــرا بــا مـن مــــــــــدارا می کنی
جور جـــــــهل بره را همواره چـــــــوپان می کشد
بـــــــرده داران خوب می دانند کار خـــــــــویش را
بــرده وقتی ســــــیر شد کارش به طغیان می کشد
مــن از آن دیـــــــوانه هــای زود بــــــاور نیســتم     
ســـــــــاده لوحی بر  جــــنونم خط  بطلان می کشد
 
شــعرهـایم کــــــودکانم  بـــــوده اند و ســالـهـاست
 
گرگ مــــــــادر  تولــه هایش را به دندان می کشد
 
مـن شـبی تـــــــــــاریکـم و مــــــاه تمـــامم نیسـتی
 
ماه اگر کـــــــــامل شود کارش به نقصان می کشد
گــــــاه اما اشـک می ریزی و دســـــــتان خـــــــــدا
شانه ای  از  ابر  بر گـــیسوی بــــــــاران می کشد
بــــــاد ها دســـتــان خورشـــــــیدند وقتی ابـــــر  را
چون  لحافی  کـهنه  تا  زیر  گریبــــــــــان می کشد
من در آغـــــوش تو فهمــــیدم که بعد از ســـــــالها
کــار هر دیــــــوانه ای روزی به زنـــــدان می کشد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:55 | |







بــا هـر بـهانه


بــا هـر بـهانه و هـوسی عـاشقــت شــــده ست

فرقـی نمی کند چه کسی عـاشقت شده است

چــیــزی ز مــاه بــودن تـــــــــــو کــم نــمی شـود

گـیـرم که بـرکه ای نــفسی عاشـقت شده ست

ای سـیــب ســـرخ غـلــت زنـان در مــسـیــر رود

یـک شهر تـا بـه من برسی عاشقت شده ست

پــــــــر می کــــشی و وای بــه حــال پــرنـده ای

کز پشت میله ی قفسی عاشـقت شـده سـت

آیـینــــــه ای و آه کـــه هـــــــــــــــرگــز بــرای تــو

فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:52 | |







بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد


بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد

کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد

سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم

با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد

عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است

گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد

آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است

دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:52 | |







بیا تا

بیا تا رود خونه باشیم تومسیره سبز دریا
همصدای پای موج وهمصدای نبض دریا
همه از تبار آبیم همه از قبیله ی نور
همگی باید یکی شیم اگه نزدیکمیم اگه دور
دستتو بذار تو دستام چه خوبه به هم رسیدن
بیاتا دلیل هم شیم واسه ی نفس کشیدن
بیا تارنگ طراوت رنگ پیراهن ما شه
قطره ها باشیم و دریا شکل پیوستن ما شه
میدونی فرقی نداره هیچ کجا قبله ی دلها
واسه عاشقونه خوندن مسجد ودیر وکلیسا

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:50 | |







من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:47 | |







هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟

هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیــدی؟

آیــا تـو هـم  هر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی؟

اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تــار دیدی؟

نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟
از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟

در پـشـت دیـوار ِحیاطی شعـر خوانـدی؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیـمار بـودی مثل ِمن ؟ ، بیمار دیــدی؟؟

حقـا که بـا مـن فــرق داری ــ لا اقـل  تـو
او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:46 | |







صبر كن

صبر كن عشق زمین گیر شود بعد برو
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو
تو اگر كوچ كنی بغض خدا می شكند
صبر كن گریه به زنجیر شود بعد برو


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:52 | |







خدایا:

خدایا:زیباترین سرنوشت رابرای عزیزی که این نوشته رامی خواند مقدرکن،بهترین روزگاران رابرایش رقم بزن واورادر تمامی لحظات دریاب،مباداخسته ،بیمار،افتاده ویاغمگین شود دلش راسرشارازشادی کن وآنچه رابه بهترین بندگانت عطامیکنی به اونیز عطا کن.

 

 

 عکس      کارت پستال های زیبای عاشقانه.....


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:39 | |







یادمون باشه

یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون

 

 

خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره 

 

یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما

 

 

تکیه کرده سرش درد نگیره

 


یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم

 

 

چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره 

 


یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت

 

 

چون زندگیش رو ازش میگیریم...


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:34 | |







عشق يعني سختي

عشق يعني سختي

يعني اينكه لحظه لحظه ي عمرت شكنجه اي باشه كه از روحت كم كنه

عشق،عشق،عشق............

هيچ وقت هيچ كس هيچ كجا معني اصلي اين كلمه رو نفهميده

يكي به عشق ميگه خدا

يكي ديگه ميگه احساس تنهايي

يكي ديگه ميگه قلب

........... آرزو

...........شب

............

وخيلي ها خيلي چيزاي ديگه ميگن....

چرا همه ميگن عشق شيرين و فرهاد

چرا عشق اونا عشق بشه

اما عشق من و تو بشه هرزگي و فاسدي؟

اما عشق من و تو بشه گناه و دروغ؟

چرا؟چرا؟چرا؟

كي ميخواد جواب اين چرا هاي من عاشق رو بده

آسمون پر از جفت هايي كه واسه هم چشمك ميزنن

چرا اسم اونا نياد رو كتاب هاي عاشقي؟

ميدوني اين چندتا كلمه اي كه من گفتم براي چيه؟

به خاطر دلتنگي هامه

به خاطر غصه هامه

به خاطر عشقمه

من اين چند كلمه رو تقديم به وجود پاك زهره ميكنم كسي كه تا آخرين لحظه ي عمرم باهاش

ميمونم كسي كه براش نقش بهترين دوست رو ايفا ميكنم

زهره

زهره خيلي دوست دارم

زهره اونقدر دوست دارم كه تو همه جا داد ميزنم از عشقت

زهره  اونقدر دوست دارم كه حتي ...............

زهره هيچ وقت رهام نكن

زهره اگه منو ول كني به 1روز نكشيده خودمو جلوت بايه پوت بنزين و يه كبريت آتيش ميزنم

زهره دوست دارم براي هميشه تا آخرين نفس اسم ترو به زبون ميارم

زهره خيلي دوست دارم

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:1 | |







در کمین تو

در کمین تو بسی عیب شماران هستند/سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند/غرض اینست که در قصد تو یاران هستند باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری/واقف کشتی خود باش که پایی نخوری


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:55 | |







تو مپندار


تو مپندار که مهر از دل محزون نرود/آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود وین محبت به صد افسانه و افسون نرود/چه گمان غلط است این برود چون نرود چند کس از تو و یاران تو آزرده شود/دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:53 | |







سكوت رامیپذیرم

سكوت رامیپذیرم

اگربدانم روزی باتوسخن خواهم گفت

 تیره بختی رامیپذیرم

اگربدانم روزی چشمان توراخواهم سرود

مرگ رامیپذیرم

اگر بدانم روزی توخواهی فهمید كه دوستت دارم

دوست دارم فقط به خاطرخودت

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:51 | |







دنیا را بد ساختند

دنیا را بد ساختند
کسی را که دوست داری ,دوستت ندارد
کسی که تورا دوست دارد, تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری و اوهم دوستت دارد
به رسم وائین زندگانی به هم نمیرسند
واین رنج است زندگی یعنی این

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:50 | |







سلام عزیزم.

 

 

 

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! ....... دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی ........ بازم تونستم باهات حرف بزنم.

 

 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! ............. تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی .........تا آخرش رو حرفاش موند. ............. داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! .......... من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

 

 

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. ........... حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای ........ کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام .

 

پدر ....... نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر ....... بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر .......... هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست ......... اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق .......... و ..... بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:55 | |







تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...
دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را

در رگهایم جاری کرد !

درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد٬ دوری از تو حسرتی عمیق

به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم

پوشاند . دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ٬ برای

داشتنش داشتمدلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند

به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم .
در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نیست ٬ به اتش گناهی

که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند ....

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:51 | |







نمی دانم

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:50 | |







عشق من وتو، توی قلبم می مونه

عشق من وتو، توی قلبم می مونه
 
لمس دست تو توی قلبم می مونه
 
تو هستی با من توی رویای شبونه
ذكر تو هستم با این دستای سردم
زندگی با تو تو بهتره، می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو ،بی تو من نمی تونم ،
 
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم، نگو حرفه رفتنو، بی تو من نمی تونم
 
عشق من و تو، توی قلبم می مونه، عطر دست تو توی یادم می مونه،
 
روزهای با تو هرگز یادم نمیره، هرگز یادم نمیره

 
وقتی تو هستی قلبم باروم می گیره قلبم آروم می گیره
 
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو، بی تو من، نمی تونم
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم نگو حرف رفتنو، بی تو من نمی تونم
 
زندگی با تو تو بهتره


می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو، بی تو من نمی تونم زندگی با  تو بهتره، بذار تو دنیات بمونم
 
نگو حرفه رفتنو بی تو من نمی تونم
 
ای عشق من ، تو بهترینی  می خوام عاشقت بمونم زندگی با تو بهتره می خوام عاشقت بمونم نگو حرف رفتن رو بی تو من نمی تونم


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:4 | |







من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می یافتند کولی های جادو گیسوی شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جا ها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می آیی
ترا از دور می بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید
و گر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خو

 

اب و بیدار است

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:3 | |







به تو عادت کرده بودم

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:1 | |







به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

 

 

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم

به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام

فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت

 

عشق من دوستت دارم ، بی نهایت...

نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.

چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی

تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای

به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم

لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم

چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها

عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم

چه بنویسم در وصف روی ماهت ،

لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت

به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ،

روزها می آید و می رود ، من عاشق این دنیای عاشقانه ام

من که کسی نبودم،

اما آنقدر در وصف تو نوشتم  که اینک یک شاعر پرآوازه ام...

تو در قلب منی ، من در قلب تو ،

به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.

 

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ،

به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم

به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم

میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و

آسمان بالای سر ماست ،

به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:59 | |







می مانی و شبها پرستاره میشود

می مانی و شبها پرستاره میشود

می آیی و زندگی عاشقانه میشود

میباری و همه جا تازه میشود

می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود

با تو بودن تکرار میشود

این تکرارها باز هم تکرار میشود

و

دنیا که تو باشی از آن میشود

تو هستی و دلم به تو خوش است

تو می مانی همین برایم کافیست

آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست


تو کجا بودی لحظه هایی که در پی تو بودم

تو کجا بودی لحظه ای که در آرزوی داشتن یکی مثل تو بودم

میخواهمت تا ابد ، این احساسم همیشه در دلت بماند!

نیامده ام که بی وفا باشم ، آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم

همانگونه که اینک دیوانه ات هستم

مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم

می مانی و شبها پر ستاره میشود

می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود

میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود

میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود

میخوانمت و دلم هوس فریاد میکند

فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من

حسی که به آن شک ندارم ، دوستت دارم عشق من


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:55 | |







من و تو هستیم و بینمان فاصله

من و تو هستیم و بینمان فاصله

زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله

همچنان باید بی قرار باشیم ، تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم!

بیش از این انتظار مرا میسوزاند، دلخوشی فرداست که 

تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند

تو  در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم

تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم

تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم

تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!

انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند ، نشسته اند و حرکت نمیکنند

چرا نمیگذرد ، تا برسد آن روز

در خواب میبینم تو را ،ستاره ها که می آیند ، نمیدانم، میدانند حال من و تو را

روزها شبیه هم است ، امشب نیز مثل دیشب است

امروز خیره به ساعت بودم ، دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم

دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است ، امروز در فکر خواب دیشب بودم

به انتظارت مینشینم ، انتظار هم پایان نیابد ، میروم به سوی پایانش

تا نزدیک شوم به تو ، در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:55 | |



صفحه قبل 1 ... 58 59 60 61 62 ... 112 صفحه بعد