نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





در اوج روضه

در اوج روضه ، خوب دلش را که غم گرفت

 

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

 

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

 

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

 

بازاین چه شورش است که در جان واژه هاست

 

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

 

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

 

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

 

یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گرفت

 

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:32 | |







به یاد عشقی که هرگز آشکار نشد

به یاد عشقی که هرگز آشکار نشد

به یاد عشقی که هرگز آشکارش نکرد

و بغض عاشقانه ام همیشه در دل ماند..

کسی را دوست دارم که

مدتها از پیشم رفته

اما من باور نکردم

در ته مانده ها ی ذهنم او را پنهان کردم

او که هیچگاه دوستم نداشت

هیچ وقت لبخندی واقعی

حتی قطره ای

یا شاید لحظه ای انتظار

برایش معنی نداشت

برای چه هنوز دوستش دارم نمی دانم ....؟؟

ولی هنوز...

ولی هنوز هم توی

تک تک قطره های باران

خاطرات روزهای بودنش را می بینم


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:11 | |







یک نفر نیست

یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد
دل عاشق دل تنهای مرا بشناسد
حجم خاکستری غربت تنهایی من
یک نفر نیست که دنیای مرابشناسد
یک نفر نیست که از خامشی چشمانم
شب یلدای غزلهای مرا بشناسد
سفر عشق به ابادی خاموش دلم
یک نفر نیست که رویای مرا بشناسد
یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی
غم پنهان ، غم پیدای مرا بشناسد
یک نفر نیست که از شعله سوزنده اشک
طلب عشق و تمنای مرا بشناسد
دلم اویخته از دار پریشانی ها
یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:3 | |







خاطره

کنار هر قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه

اینقدر خاطره داریم که گویی قد یک قرنه

گلوم می سوزه از عشقت عشقی که مثه زهر ِ

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره

درسته با منی اما به این بودن نیازارم

تو که حتی با چشماتم نمی گی آه دوستت دارم

اگه گفتی دوستت دارم فقط بازی لبهات بود

وگرنه رنگ خودخواهی نشسته توی چشمات

هرچی عشقه توی دنیا من می خواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بینمون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمیشه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو از تو که اینقده بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچوقت نمی فهمی

چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه

زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه

شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس

چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواست

تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه

اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه عشقم حیله ی تورو رو کرد

نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد..


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







پاییز را دوست دارم...

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:36 | |







موفقیت یعنی…..

موفقیت یعنی…..
موفقیت یعنی از مخروبه های شكست، كاخ پیروزی ساختن.
موفقیت یعنی از ناممكن ها، ممكن ساختن.
موفقیت یعنی همیشه جانب حق را نگاه داشتن.
موفقیت یعنی با آرامش زیستن.
موفقیت یعنی ناكامی ها را جدی نگرفتن.
موفقیت یعنی از تجارب انسان های موفق درس گرفتن.
موفقیت یعنی اشتباه را پذیرفتن و تكرار نكردن آن.
موفقیت یعنی با شرایط مخلف خود را وفق دادن.
موفقیت یعنی تكیه گاه بودن برای دیگران.
موفقیت یعنی قدردان بودن.
موفقیت یعنی خسته نشدن از مبارزه با دشواری ها.
موفقیت یعنی خندیدن به آنچه دیگران مشكل می پندارند.
موفقیت یعنی توانایی دوست داشتن.
موفقیت یعنی عاشق زندگی بودن.
موفقیت یعنی صبور بودن.
موفقیت یعنی حفظ خونسردی در شرایط دشوار.


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:34 | |







تو این حصار را شکستی

تو این حصار را شکستی

برای فراموش کردنت

همبستری با دیگران را به خلوتگاهمان یاداوری کردم

نبودنت

تکرارِ بودنت بود با دیگران

...
باید ترکت کنم

از ذهنِ من برو

دیگران در تکرارِ بودن با من تکرارِ تکرار شدن را می خواهند

تو تکرار نکردی ؟


هنوز در فکرِ تکرارِ توام

می خواهم ترکت کنم

مرا به تختت ببند........

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:25 | |







: تو دروغ گفتي، من راستش

 

 

گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:52 | |







دوستت دارم

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:49 | |







ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود


((
ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))

امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:6 | |







از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...
باور کن...

که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:55 | |







نه دلم تنگ نشده واسه ي ديدن تو

نه دلم تنگ نشده واسه ي ديدن تو

واسه بوي گل ياس واسه عطر تن تو

نه دلم تنگ نشده واسه بوسيدن تو

براي وسوسه ي چشماي روشن تو

چرا دلتنگ تو باشم؟

چرا عكستو ببوسم؟

چرا تو خلوت شبهام چشم به راه تو بدوزم؟

چرا ياد تو بمونم؟ تويي كه نموندي پيشم

ميدونم تا آخر عمر نه ديگه عاشق نميشم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:52 | |







چشمان ناز تو

چشمان ناز تو
چشمان ناز تو ، قلب مهربان تو، هر چه فکرش را میکنم محال است زندگی بدون تو
چه عادت کرده باشم به تو ، چه دوستت داشته باشم ، قلب عاشقم میگوید ، این زندگی عاشقانه را مدیونم به تو
روزی آمدی و مرا از حال و هوای تنهایی بیرون آوردی
عاشقم کردی با مهر و محبت هایت، با قلب مهربانت
دیوانه ام کردی با آن چشمهای نازت
چه ناز است چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست
تا لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم ، تا غرق شوم درون چشمهایت تا بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت
تا بگویم درد دلهایت را برایت ، منی که بی خبر نیستم از آن دل مهربانت
صدای دلنشین تو ، خیره شده ام به چشمهای زیبای تو، تو نیز عاشقانه نگاه میکنی به چهره عاشق من ، لبخندت مرا دیوانه تر میکند، عزیزم بیشتر از این تو را ببینم به رویا نبودن این رویای زیبا شک میکنم ، میترسم که خواب باشم ، میترسم که در خواب عاشقت شده باشم ، میترسم که رویا را با حقیقت اشتباه گرفته باشم!
تو نیز مانند من به انتظار باریدن بارانی ، یا باز هم اشک میریزی از اینکه دیدارمان به سر رسیده  و تا فردا مرا نمیبینی
چگونه سر کنم شب را تا فردا ،نمیدانم حقیقت عشق تو را باور کنم یا آن رویا!
نمیدانم چگونه قلبم را راضی کنم که خواب نیست تو را داشتن را
ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را
چشمان ناز تو مرا دلتنگ کرده، گرفتن دستهایت بی قرارم کرده ،دیگر چگونه بگویم که بودن تو ،مرا بدجور عاشق کرده
حتی اگر با تو بودن رویا باشد ، می مانم تا ابد در همین رویا ، به خیال تو ، به خیال داشتن فرشته ای مثل تو ، به همین خیال رویایی زندگی میکنم

http://up.vatandownload.com/images/lo0r4pqphy1y3dvb5jbw.gif


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:47 | |







نخواستم با غم بسازي، نخواستم هيچي نگي

نخواستم با غم بسازي، نخواستم هيچي نگي

نخواستم درد دلت رو، ديگه با هيشكي نگي

آخه عشق اجباري نيست، تو زندون من نمون

حالا كه فكر رفتني ديگه از موندن نخون

تا ديدم ميخواي بري، دلم راتو سد نكرد

برو فردام مال تو، ديگه اينجا بر نگرد

بدون من بعد من، دلت رو هرجا جا نذار

غم با من بودنو تو من بعد يادت نيار

اگه شونت تكيه گاهمه پس چرا من تنها شدم؟

چرا هر لحظه ام هميشه منم تنها با خودم؟

يه تصوير از عكس چشمات روي ديوار دلم

چقدر قصه ام خنده داره، چقدر بيكاره دلم . . .


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:33 | |







خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

  بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...

بیا تا دل کوچــــــــــکم را

خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!

خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..

که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!

بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..

که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!

خدایـــا کمـــک کـــن :

که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..

کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...

مبـــادا بمیـــرد...!!!

خــــدایــا دلــــــم را

که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..

اگر چه شــــــکســــــته!!!

شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:1 | |







سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم

چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!

دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:0 | |







عشق، تصمیم قشنگی ست،

عشق،  تصمیم قشنگی ست،

بیا عاشق شو

نه اگر قلب تو سنگی ست،

بیا عاشق شو

اسمان زیر پر و بال نگاهت ابی ست

شوق پرواز تو رنگی ست،

بیا عاشق شو

ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب

خوب من، این چه درنگی ست

بیا عاشق شو

با دل موش محال است که عاشق گردی

عشق تصمیم پلنگی ست

بیا عاشق شو

تیزهوشان جهان، بر سر کار عشقند

عشق، رندی ست، زرنگی ست

بیا عاشق شو

کاش در محضر دل بودی و می دیدی تو

بر سر عشق چه جنگی ست!

بیا عاشق شو

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

صورت اینه زنگی ست

بیا عاشق شو

می رسی با قدم عشق به منزل، اری

عشق، رهوار خدنگی ست

بیا عاشق شو

باز گفتی تو که فردا !!! به خدا فردا نیست

زندگی فرصت تنگی ست

بیا عاشق شو

کار خیر است،  تامل به خدا جایز نیست

عشق تصمیم قشنگی ست

بیا عاشق شو


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:55 | |







تو عشق منی ، تو مال منی

 تو عشق منی ، تو مال منی .  

 
هیچ کس  جز تو نمیتواند در قلبم خانه کند ،

هیچکس نمیتواند مرا اسیر قلبش کند.

هیچ قلبی به پاکی و مهربانی قلب تو نیست

 
این تویی که توانستی مرا عاشق کنی ، از عشق بالاتر ،

تو مرا دیوانه خودت کردی .

 
تو چه کسی هستی؟انگارفرشته ای!چقدر مهربان،چقدر زیبایی...!

 
من چه کسی هستم؟ یک تنها بودم و اینک یک دیوانه ام

 
بگذار لحظه ای دستان گرمت رابگیرم تا باور کنم که مال من شده ای

بگذار تورا در آغوش بگیرم تا از گرمای وجودت روح خسته من آرام گیرد

بگذار شهد شیرین لبهایت را احساس کنم.

بگذار با دیدن روی ماه تو به خواب بروم تا در خواب هم تورا ببینم

چه زیباست با تو بودن و زندگی کردن

تا آخرین نفس که در سینه دارم عاشقانه تورا دوست دارم...


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:7 | |







اين خواب ها يعني

اين خواب ها يعني خداحافظ بهار من

يعني بريدي، خسته اي از گيرو دار من

بين دو تا آيينه ماندي ، انعکاسي تلخ

از انتظارش، انتظارت،انتظار من

ديگر رهايت مي کنم تا باز برگردي

به دوره ي آرامش قبل از کنار من

از تو برايم خاطراتت، خنده هايت بس

شب هاي بي کابوس خالي از حصار من

بعد از تو بوي تند غربت مي دهد دستم

در چهارراه گلفروشان ديار من

هر جا قراري با تو بود و طعم آغوشي

مي سوزد از حسرت پس از اين روزگار من

تو روح جاري در مني که شعله مي ريزي

در گريه هاي بعد از اين بي اختيار من

اين اشک ها تنها اميدم بود وقتي عشق

مي خواست خاکستر کند دار و ندار من

اي کاش مثل هر خداحافظ اميدي بود

درحرف هايت.....آتش صبر و قرار من

خوشبخت باش و بي خيال حس و حالم باش

کاري ندارد عشق بعد از اين به کار من

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:1 | |







هی فلانی

هی فلانی دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد بــــرو !
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب

گریه چشمانت باز هم آرام نگیری ....

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:56 | |







از نامردی های این مردم

دیشب هنگامی که دلم بسیار شکسته بود از نامردی های این مردم آدم نما سرم را گذاشتم روی پاهای خدای مهربانم و آهسته گریستم دستش را لای موهایم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتی بگو بگو میخواهم مرحم دردت باشم بگو می خواهم سنگ صبورت باشم دستانش را بوسیدم و گفتم خدای من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند و بی شرمانه به من ظلم کردند . او خم شد و پیشانیم را بوسید و گفت عزیزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند منی که خدای آنهایم منی که بهترین ها را بهشان دادم مشکلی نیست مانند من صبور باش ببین و ساکت باش بسپارشان به زمان که این نیز میگذرد . نمیدانستم چه بگویم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم خدایا اگر تو را نداشتم چه میکردم در این دنیای نامردی ها اگر تو کنارم نبودی چگونه می توانستم این همه خیانت را تحمل کنم خدای مهربانم دوستت دارم . او نیز درحالی که من را محکم در سینه خود میفشرد گفت عزیز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام غمهایت را فراموش کنی . ..... و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و دیدم واقعا وقتی او هست دل به دیگری بستن برای چه ؟؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:31 | |







خدا حافظ اي آرام

خدا حافظ اي آرام و قرار موقتِ من خدا مي داند چقدر سخت است گفتنش مثل عذابِ مردن به دنبالت گريه نمي كنم مسافر من خودت گفتي بچگي نكن به خاطر من به بدرقه ات هم نمي آيم عزيز خسته دلم از رفتنت بد جوري شكسته تو نمي ماني روياهاي خوبم اما من فقط به تو مي گويم فقط براي تو مي خوانم فقط براي تو مي نويسم از رنجي كه مي برم از دردي كه دارم تو مي روي و مرا در غربتِ غمگين شب براي چيدن ستاره اي، تنها مي گذاري مي دانم شايد تو دوست داري من مجنون شوم آواره شوم اما من زندگاني صحرايي نمي خواهم، نمي توانم تو مي روي و يك بغض كال در گلو جلوي آوازم را مي گيرد نمي توانم تو را فرياد بزنم گلبرگِ آخرين اميد در قلبم مي ميرد تو مي روي و نمي داني انتظار چقدر سخت است چقدر سخت است منتظر كسي باشي كه هيچ وقت فكر آمدن نيست مهمان عزيزي باشي كه فانوس خانه اش روشن نيست چقدر سخت است آدم را از آرزوهايش دور كنند او را به مسير ناخواسته اي مجبور كنند چقدر سخت است دست نوشته هايت را نخوانده خاك كنند اسمت را از خاطره ها پاك كنند چقدر سخت است كه به نام عشق فريبت دهند با بي احتراميها بهانه دستِ رقيبت دهند تو مي روي و نمي داني من به تو عادت كرده ام اگر يك شب برايم لالايي نخواني در خود مي شكنم نمي داني شكستن چقدر سخت است آنكه نشكسته چقدر خوشبخت است اگر مي خواهي من بشكنم اگر مي خواهي از ماندن حرف نزنم برو حرفي نيست هميشه براي رفتن بهانه زياد است آنچه مي ماند يك دنيا غصه و ياد است يادت باشد براي آمدن هم بهانه اي هست خواستي بيايي، چشم اتنظارت ديوانه اي هست برو قبل از اينكه وجودم از هم بپاشد شايد عشق تو جاي ديگر پيش كسي بهتر باشد برو اما فراموشم نكن اين ديوانه خود را به خاطر بسپار دنيا همين امروز و فردا نيست مرا نكن همبازي روزگار برو مگذار آن روزها يادت برود قصه آشنايي ما اندازه يك آه كوتاه و پژمرده شود برو سعي نكن بفهمي چقدر دلواپس چشمهاي توام چه كنم، دست خودم نيست آخر هنوز هم عاشق دل بيوفاي توام مي دانم دوستم نداشتي و نداري مي دانم در آزارم سنگ تمام گذاشتي و مي گذاري چه مي شود كرد يادت باشد دلم را شكستي و سر بلند مي روي آنجا ديگر دلي را نشكن و سربلند برگرد برو اما من در امتداد هر بهانه، بهانه ات را مي گيرم نمي دانم مهمان نوازي ات سر جايش هست يا نه اما من كوچه به كوچه سراغ خانه ات را مي گيرم برو اما به كسي نگو با من چه كردي نمي خواهم ته دل بگويند چه نامردي نگو ديوانه بود سرزنشت مي كنند نگو حقش بود ظالمت مي كنند نگو عشق ما از اول اشتباه بود مي گويند رفيقش نيمه راه بود نگو دست محبتش را رد كردي مي گويند به خودت بد كردي نگو زندگيش تباه شد مي گويند براي تو گناه شد نگو مرا براي بازي انتخاب كردي مي گويند پلهاي پشت سرت را خراب كردي نگو كارش گذشته از كار مي گويند دعا زود مستجاب مي شود با حال زار نگو نمي خواهمش آدم زياد است مي گويند اين حرف آدمهاي بد نهاد است نگو سكوت كرد هرچه تهمت شنيد مي گويند شيطان را در چشمهاي تو ديد نگو بيچاره بود و بيچاره ترش كردي مي گويند نگاه در چشم ترش كردي؟ نگو زندگيش را گرفتم نه به تو تقديم كردم هديه بود نگو ناقابل بود هرچه بود پيشكش دل بود


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:30 | |







شبي غمگين تر از شبهاي فرهاد

شبي غمگين تر از شبهاي فرهاد 

 به ياد لحظه هاي رفته بر باد

 به ياد سرو هاي سبزوعاشق

نشستم گريه كردم تا شقايق

 صدايم يك نيستان بي قراري

غروب و حسرت و چشم انتظاري

 به يادت اي عزيزنازنينم!

شبي تنها و خاكستر نشينم

 از آن آتش كه شب را شعله ور كرد

چه برجامانده جز خاكسترسرد

شكفته ياد گل در گريه هايم

 پرازحرفم اگرچه بي صدايم

به سوگت اي چراغ خانه دل

 چو كولي ميروم منزل به منزل

 كه تا شايد ز تو يابم نشاني

زتو اي شاعر هر چه ترانه

تو را مي پرسم از اندوه مهتاب

كه مي گريد به روي بسترآب

تمام چشم را من جستجويم

مگر يابم تو را در روبرويم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:43 | |







هرگز نخواهم گفت

هرگز نخواهم گفت

هرگز نخواهم گفت دریا دوستت دارم

هرگز نخواهم گفت اما دوستت دارم

هرگز نفهمیدی که می میرم برای تو

هرگز نفهمیدم که بی جا دوستت دارم

شب سر به صحرا می گذارم می روم تا صبح

 یا واقعاً دیوانه ام یا دوستت دارم

عاشق به دنیا آمدم عاشق بمیرانم

عشق منی آهوی زیبا دوستت دارم

دل گفتی و دادم فدای چشم زیبایت

جان هم بگوئی بیش از اینها دوستت دارم

دور از منی و آن آنکه دوستش داری

اشک است و آه و من که تنها دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:42 | |







عشق مانند نواختن

 پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی...

کارت پستال عاشقانه با شعر فارسی اردیبهشت 90

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |



صفحه قبل 1 ... 53 54 55 56 57 ... 112 صفحه بعد