نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





زندگی به من آموخت چگونه اشک بر یزم .

زندگی به من آموخت چگونه اشک بر یزم  ...

اما اشک به من نیاموخت چگونه زندگی کنم ...

زندگی به من آموخت درد و رنج چیست  ...

ولی به من نیاموخت چگونه تحملش کنم ...

زندگی به من آموخت بی صدا گر یستن را ...

پس تا  هست زندگی باید کرد ...

تا عشق هست  ...  عاشقی باید کرد

تا دوستی هست  ...  دوست باید داشت

تا دل هست  ...  باید باخت

تا اشک هست  ...  باید ر یخت

تا لب هست  ...  بوسه باید زد

تا بوسه هست  ...  باید زد

تا معشوق هست  ...  عاشق باید بود

تا شب هست  ...  بیدار باید بود

تا هستی  ...  باید بود...


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:45 | |







ما رو باش

کارت پستال درخواستی طراحان

ما رو باش خـیال می کــردیـم همیـشه یکی رو داریم

یکـی که به وقـت گریـه سـر رو شــونه هـاش بـذاریـم

ما رو باش خیال می کردیم که یکی به فکرمون هست

مــیون ایـن هـمـه وحشـت تـوی ایـن کـوچـه بن بست

ما رو باش دل به کی بستیم چشم به راه کی نشستیم

مـا کـه واســه خـاطـر تـو قـرق ماهـو شـکـسـتـیـم

وقتی خورشـیـد حقیقت از خـواب قـصـه برآشفت

تازه فهمیدم چه آسون چشم تو به من دروغ گفت

هــاج و واج رد نـگـاتـو به گـلای قـاـی دوخـتی

بگـو اون همه عشـقـو به چه قـیمتـی فروخـتی؟

تو به فکر من نـبودی توی گرگ و مـیش مهـتاب

حتی اندازه چشمی کـه یـهـو مـی پـره از خـواب


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:38 | |







یعنی میشه

کارت پستال درخواستی طراحان

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟
مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟
به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟
کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟
چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟
هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟
یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟
درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟
تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟
میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟
یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:37 | |







من که گفتم

کارت پستال درخواستی طراحان

من که گفتم این بهار افسردنی است   من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار      عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل     هم شکست و هم شکستم داد دل


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:35 | |







آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

کارت پستال درخواستی طراحان

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:33 | |







زندگي ، عشق

زندگي ، عشق ، گذر كردن از اين روزاي سرد
مردن خاطره هاي تلخ ديروز و به جاش يه عالمه لحظه گرم
همه يه بهونه قشنگ مي خواد
تو، آره اون بهونه اي ، اون بهونه قشنگ
واسه گم كردن هر چي خاطره است
كه تو ذهن خاكي يه آدم خسته ازعشق ، شده آخر يه رنج
تو ، آره اون بهونه اي
يه بهونه واسه فرار از عشقي نه سياه و نه سپيد
يه بهونه واسه بودن ، نبودن ، واسه مردن و خلا
واسه پيدا كردن يه لحظه گرم توي اين زندگي سرد
واسه موندن توي اين حس قشنگ
تو ، آره اون بهونه اي
اون بهونه قشنگ

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:32 | |







از خود نمی پرسی : چرا

کارت پستال درخواستی طراحان

از خود نمی پرسی : چرا


این خسته را آزردمش؟


با خود نمی گویی ؟- چرا ،


این مرغک پر بسته را


در دام غم افسردمش؟


اما چرا،


عشق تو را،


من سالها در سینه پنهان داشتم


وین راز دردآلود را ،


در دل نهفتم- آه- تا جان داشتم


این آتش سوزنده را، آخر کجا می بردمش؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:4 | |







گفتم بهش دوسش دارم

کارت پستال درخواستی طراحان

گفتم بهش دوسش دارم
گفت داشته باش
گفتم میخوام تو هم منو دوس داشته باشی
گفت همینجوری؟
گفتم پس دوس داشتن من چیه
گفت نمی دونم
گفتم احساستو از من نگیر
گفت احساسمو میخوای چیکار
گفتم برا این میخوام دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نکنم
گفت می خوام دوست داشته باشم
گفتم پس چرا نمی گی
گفت آخه می ترسم
گفتم از چی؟
گفت از عاشقی
گفتم من که شدم من هستم نترس
گفت نمی خوام دل ببندم
گفتم چرا
گفت نمی دونم
گفتم تو هنوز در ندونسته هات غرقی و من در تنهایی
آخرش به اینجا کشید که غم با من باشه و شادی مال اون
همیشه از خودم می پرسم چرا
چرا باید اولین احساس مال من بود و ندونستن این احساس مال اون
بازم از خودم می پرسم باید چیکا کنم
بازم باید برا فرار از تنهاییام اولین احساس مال من باشه
نمیدونم
نمیدونم
بازم نمیدونم
شاید بشه این احساسو کشت
یعنی میشه
بازم نمیدونم
راستی چه جالب
من هم به ندونستن پناه بردم


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:2 | |







فانوس شب وداع

کارت پستال درخواستی طراحان

فانوس شب وداع ، با هر سوسو / مي گفت که آن کوچه ي رويايي کو / او بود و کمي شعر و هوايي ابري / امرو نه ابريست ، نه شعريست ، نه او !ا


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:2 | |







می توانستم خوشبختی را ببینم


 

دلم گرفته است و پنجره سبز درختان را بارور می کند


روزها می گذرد و من خودم را از یاد برده ام

بی گمان اگر در اینه بنگرم موهای آشفته ام مرا می ترسانند

چه روزهایی....

چه روزهایی که در آینه زیسته ام

چه روزهای که در آینه گریسته ام

چه روزهایی که در آینه خندیده ام

و اکنون

آینه ، سفر ، تنهایی

چه قدر خسته ام

روح تنهایی مرا به سوی پنجره می کشاند

این مردمان به اشتیاق چه چیز است که پنجره را از یاد برده اند؟

چه روزهایی

چه روزهایی....

دلم می خواهد برای روزهایی که رفته است

برای روزهایی که دیگر باز نخواهد گشت

در دستمال ابریشمی پدرم

کودکانه و بیقرار گریه کنم

دلم می خواهد زبان گل ها را میدانستم

با درختها حرف می زدم

با گنجشکها می پریدم

باید یقین داشت

باید آنها را ستود

از پنجره پیداست

شب ، آسمان ، ستاره

چشمان من اگر به وسعت آسمان بود

می توانستم خوشبختی را ببینم

خوشبختی شاید آن پنجره کوچک و تاریک

شاید آن حس گمشده است

دنیا را با همه وسعت

به فراموشی یک لحظه می فروشم

چه قدر خوشبخت باید بود

وقتی که سفر در پیش است

مسافر تنهایی را می داندچه قدر خوشبخت باید بود...

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:1 | |







می دونی دلتنگی یعنی چی؟

کارت پستال درخواستی طراحان

می دونی دلتنگی یعنی چی؟

دلتنگی یعنی اینکه:

بشینی به خاطراتت با عشقت فکر کنی ...

اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ... ولی چند لحظه بعد ...

شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:59 | |







هنگامی كه آوازه كوچت


 

کارت پستال درخواستی طراحان

هنگامی كه آوازه كوچت
بی محابا در دل شب می پيچد
سكوت
داغی است بر زبان سايه ها
باز هم يادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
اين جا ميان غم آباد تنهايی
به اميد احيای خاطره ای متروك
روزها گريبان گير آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گويم فراموشم نكن هرگز
ولي گاهی به ياد آور
رفيقی را كه ميدانم نخواهی رفت از يادش....


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:58 | |







تو از کنار قلب من ساده گذر کن

 

تو از کنار قلب من ساده گذر کن

خدا باهام بهم زده، ازم حذر کن

دست منو گرفته بود، ازش گذشتم

جاده به انتها رسید من بر نگشتم

می خوام خدا خدا کنم، تو جای من شو

صدای من نمی رسه، صدای من شو

چقدر خدا خدا کنم دلش بلرزه

گریه ی دل شکسته ها چقدر می ارزه

نگو نگو نمی رسم، طاقت موندنم کمه

ببین مسیر آخرم چشم های بارون زدمه

نگو نگو نمی رسم طاقت موندنم کمه

ببین مسیر آخرم چشم های بارون زدمه

چقدر خدا خدا کنم دلش بلرزه


گریه ی دل شکسته ها چقدر می ارزه؟

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:56 | |







تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

http://www.img4up.com/up2/88837610515225907345.jpg

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم


تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای مهال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطر دود لاله های وحشی

به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان

برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو را برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم

تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم...

*عشق من زهره جان دوستت دارم*

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:53 | |







گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسانی اهمیت داده و به خود زحمت می دهند که این دیوار را بشکنند...

-اگه یه روز حس کردی تو یه زمان عاشق دونفری دومی رو انتخاب کن چون اگه واقعا عاشق اولی بودی به عشق دومی گرفتار نمی شدی!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:23 | |







من و سیگار و شب سرد.....

من و سیگار و شب سرد.....

من و سیگار و یه کوچه....

من و سیگار و نگاهت....

من و سیگار و یه خواهش....

من و آتیش و یه لبخند....

من و آتیش و یه رویا....

من و آتیش و جدایی....

من و آتیش و تمنا....

من و دود سرد و بی روح...

من و دود و آرزوهام....

من و دود حلقه ای شکل....

من و دود و کنج دیوار....

من و ته سیگار و گریه...

من و ته سیگار و فریاد....

من و ته سیگار و رفتن....

من و ته سیگار و فردا...


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:22 | |







دارم از تو می نویسم ای عزیز رفته از دست

دارم از تو می نویسم ای عزیز رفته از دست

ای که خوشبختی بعد از تو گمشد و به قصه برگشت.....

گاهی وقتا که به گذشته ی خودم فکر می کنم یه حالت خاص بهم دست می ده ........یه حس بد.....شایدم تلخ..............

کاش می شد بعضی چیزارو فراموش کرد اما خاطرات مثل خوره می یفته به جونت و این اجازه رو بهت

نمی ده خاطرات مثل یه قصه می شن که هرشب باید اونو بخونی و تنها فرقی که داره اینه که کسی

واست نمی خونتش و خودت باید این کارو انجام بدیو فرق دیگه هم اینه که تکراریه و تو محکوم هستی

که هرشب بخونیش.....

زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست کسی که

تو دنیا را جز با او و جز برای او نمی خواهی......


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:21 | |







خبر رفتن تو بدترين خبر زندگي منه. ..

خبر رفتن تو بدترين خبر زندگي منه. ..

و رفتنت بدترين اتفاق زندكيم ....

ميدونم كه ميميرم....

ولي نميخواستم بت بگم نرو چون ميدونستم كه خيلي دوس داري اين مسيرو بري. ...

اگر زنده بودم و يه روز همو ديديم بدوني چه به من گذشت كه بي صدا اينطوري شكستم و فقط يه

ارزو تو دلم داشتم اونم ...

خوشبختي . ..پاكي....افتخار.... . و شادي واسه تو بود ...

)شيشه پنجره را باران شست . از دل تنگ من اما چه كسي نقش تو را خواهد شست؟(

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:21 | |







بهم گفتی داری میری.....

بهم گفتی داری میری.....

نگات کردم...

باورم نمی شد.تو سرتو انداختی پایین....

من بازم نگات کردم گفتی دارم می رم دیگه نمی تونم....

گفتی عشق دروغه ....

من و تو هم به هم دروغ گفتیم....

ما عاشق نبودیم......ا

اما من هیچی نگفتم فقط نگات کردم....دوست داشتم بگی شوخی کردم ....

دوست داشتم بگی منم عاشقتم ....

دوست داشتم دستامو بگیری مثل قبلا و بهم بگی همیشه با من می مونی.....

اما تو هیچی نگفتی تو رفتی....آره رفتی به همین سادگی ....

من پشت سرت ایستادم گریه کردم فریاد زدم خواهش کردم بمونی اما تو گفتی عشق یعنی جدایی ما هم باید جدا شیم...

ایستادم تا 20 شمردم و تو دلم گفتم برگرد...1...2...3...4....................20

به 20 که رسیدم تو تندتر رفتی ...رفتی...

رفتی یه جای دور....

تو گم شدی ....

من دنبالت گشتم اما تو نبودی ....

سالها گشتم ولی نبودی...

اینجام منتظرتم...

می مونم تا بیای..با اینکه می دونم نمیای....


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:20 | |







می روم خسته و افسرده و زار

می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد،می رقصد اشک

آه،بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

به خدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم،خنده به لب،خونین دل

می روم از دل من دست بردار

ای امید عبث بی حاصل


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:19 | |







توزندگيم چقد غمه

توزندگيم چقد غمه ، دلم گرفته از همه ، دلم مي خواد انقد فرياد بزنم

 

تا تمام اركانهاي عرش خدا بلرزه و يكي پس از ديگري به زمين سقوط كنه

 

دلم مي خواد تو شهر اين غريبه ها كه اسمشون وگذاشتن آدم دردمو فرياد بزنم

 

اما تو اين روزگار بزرگ با ادماي كوچيك چه كسي حاضره كه به درد ادما

 

رسيدگي كنه كي مي تونه؟همه بهم مي گن تو ساده اي اما سادگي رو در چي مي دونن .

 

از اين همه در به دريها قلبم مثل قيامته ، چه فايده داره اين زندگي كه انتهاش طاقته و

 

بايد مثل شمع آب بشي اما كسي از درد دلت هيچي نفهمه

 

خدا تو كه بزرگي و دنيات كوچيكه خوشبختي رو به چه رنگ معنا كردي ؟

 

كجا بايد دنبالش بگردم ؟برم دردمو به كي بگم وقتي خودتم نميخواي بشنوي؟

 

اگه مي خواي مجازاتم كني به كدامين گناه؟من كه ازت ببخشش خواستم مگه نمي گن

 

بخشنده اي پس سهم من از رحمتت چيه؟چرا اعتماد معناي پوچي پيدا كرده و هيچكي از

 

معناش با خبر نيست ؟ دلم پره ازاين همه علامت سوال كه چرا به دنيا اومدم؟

 

چرا بزرگ شدم؟چرا دارم نفس مي كشم ؟ و چرا دارم زندگي مي كنم؟چرا ؟؟؟

 

اگه نخوام نفس بكشم ، اگه نخوام ادامه بدم ، اگه بخوام واسه هميشه سكوت كنم

 

اگه بخوام تا ابد در خانه اي سرد و تاريك اقامت كنم ؟ بايد به چه كسي بگم و بهش

 

پناه ببرم ؟ با اين همه در به دري كه ديگه دلمم به جونم رسيده ديگه حتي خدام هم به

دادم نمي رسه يكي بهم بگه اعتماد و خوشبختي چه رنگيه؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:18 | |







منو ببخش منو ببخش

منو ببخش منو ببخش
تورو نمی شناختم 

جواهر عشق تورو ارزون و ساده باختم 

منو ببخش که از چشات غم تورو نخوندم 

محتاج من بودی و من کنار تو نموندم

تسکین داغ عشق تو حرفی که می زنم نیست 

بس که زیاده گفتنی توان گفتنم نیست 

آغوش من پناه تو نبود ولی تو موندی 

به قیمت شب خودت منو به صبح رسوندی 

منو ببخش منو ببخش هم گریه ی تنهای من

منو ببخش منو ببخش

بدون سزاوارم اگه بسوزم از رفتن تو 

من دل سپردم بعد از این به آتش روشن تو 

چه ساده بودی و عزیز همراه دیرینه ی من 

با تو یه لحظه نشکست زلال آینه ی من

منو ببخش منو ببخش دلداده ی تنهای من

منو ببخش منو ببخش هم گریه ی تنهای من ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:16 | |







چندتا عکس یادگاری

چندتا عکس یادگاری

با یه بغضو چندتا نامه

چندتا آهنگ قدیمی

که همه دلخوشیامه

آینه ای که رو به رومه

غرق تو بُهت یه تصویر

بارونای پشت شیشه

من و تنهایی و تقدیر

دست من نیست نفسم

از عطر تو کلافه می شه

لحظه ای که حسی از تو

به دلم اضافه می شه

باورم نمی شه اما

این تویی که داره می ره

خیره می مونم به چشمات

حتی گریه ام نمی گیره

چشای مونده به راهو

شب تنهایی و ماهو

یه دل بی سرپناهو

من  و خونه

ساعت های غرق خوابو

این منه بی تو خرابو

یادت هرگز نمی مونه نمی مونه نمی مونه

دست من نیست نفسم

از عطر تو کلافه می شه

لحظه ای که حسی از تو

به دلم اضافه می شه

باور نمی شه اما

این تویی که داره می ره

خیره می مونم به چشمات

حتی گریه ام نمی گیره


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:11 | |







رفتی

http://hamfaz.com/wp-content/uploads/%D8%B2%D9%86.jpg

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:57 | |







تنهای تنها

تنهای تنها شدم این بار با تو و خیالت باز هم من و تو در کنار قبری که نگاه او به ما و ما به اوست بازهم من و تو

در کنار یک درخت پر از تبسم پر از نگاه نگاهی که مارو به فردا و فرداها میخواند ولی افسوس که فردائی برای من

و تو نیست و حال تو بی من ومن بی تو هستیم افسوس افسوس که زندگی ما رو از هم جدا کرد و نگزاشت که

من و تو به ما تبدیل شویم ولی بدان که باز هم من به یادت هستم به یاد تو و لبخند هایت لبخندی که با ان به من

زندگی مجدد بخشیدی و به من امید دادی تو گفتی که تا ابد با هم میمانیم  اما تو رفتی و با رفتنت یک خاطره

خاطرهای تلخ را به جا گزاشتی ولی........


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:56 | |



صفحه قبل 1 ... 47 48 49 50 51 ... 112 صفحه بعد