اگه تنها موندی

تا آخر عمرت هم اگه تنها موندی مهم نیست!!! فقط نزار به جایی برسی که تو آغوش کسی با یاد کسی دیگه ای بخوابی

[+] نوشته شده توسط حجت در 19:35 | |

[+] نوشته شده توسط حجت در 6:56 | |

از یـه جـآیی به بـعد دیگه ، نه دَست‌ پــآ میزنی

نه بــآل بـــآل میـ‍زنی

نه دل دل مـیکـنی

نه داد و بیداد میـکـنی

نه گــریه میـکنی

نه سـرت میزنی به دیوار

نه مـشـتت میکوبی به دیوار

از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت

[+] نوشته شده توسط حجت در 6:47 | |

من اغوشت را میخواهم

روزگاری خواهد رسید

همچنان که در اغوش دیگری هستی

به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد

تا ارام شوی

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی اورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی اورد خنده هایم را...

به یاد خواهی اورد اشک هایم را...

به یادخواهی اورد اغوشم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی

من اغوشت را میخواهم

[+] نوشته شده توسط حجت در 23:22 | |

دلش گرفته

از کسی نپرسید چرا دلش گرفته

آدمها وقتی نمیتوانند دلیل ناراحتیشان را بیان کنند...دلشان میگیرد

[+] نوشته شده توسط حجت در 23:20 | |

تـــــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــــو

مــــن همه حـــرف هایــــــــی که

 پشت سرت بود را به جان خریدم

تـــــــــــــــــــــــ♥ـــــــــــــــــــــــــو

همه من را به یک حرف فروختی

[+] نوشته شده توسط حجت در 23:17 | |

تنهای تنهاست

یکی محبت میکنه و یکی ناز میکنه!

اونی که ناز میکنه همیشه محبت می بینه...

اما اونی که محبت میکنه همیشه...

تنهای تنهاست

[+] نوشته شده توسط حجت در 12:21 | |

همیشه مهم تو بودی

اگه غروری بود برای تو بود...

اگه احساسی بود

بازم 

برای تو بود...

ومن قانع به یه نگاهت بودم

نگاهی که همیشه

یه چیزی شبیه غم غریب

یاغروب پاییزی توش بود

یه حسی بهم میگفت

باهات نمی مونه

دل به کلمات عاشقانت بسپارم

یااز کارای نامهربونت دلگیربشم

میبینی

هنوز برنده این بازی تویی

وهنوز دل من نمیخواد

مرگ عاطفه ها رو باور کنه

[+] نوشته شده توسط حجت در 12:17 | |

به خاطر تو

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

[+] نوشته شده توسط حجت در 6:49 | |

اگر از خانه عشق نروی

اگر از خانه عشق نروی

و بمانی با من

همه گل های دلم را به تو خواهم بخشید

اگر از خانه عشق نروی

عطر نرگس ها را

به تو خواهم پاشید

تاج خورشید را نهم بر سر تو

ماه را می کشم از ابر برون

گر که نزدم اآیی

کوچه را فرش کنم از گل یاس

  به تنت می پوشانم

از حریر باور

از گل سادگی و عشق ، لباس

[+] نوشته شده توسط حجت در 6:46 | |

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:51 | |

چی شده یار قدیما دیگه باور نداری
میری و منو با یادت پشت غمها میذاری
چی شده مثل قدیما حرف تازه نداری
خبر دلتنگی از من با نگاهت میاری
چی شده حرفای تو بوی محبت نمیده
قلب تو به راه عشق دل تنگم نمیره
ما همون یار قدیمیم تو چه بی وفا شدی
نشون از مهر و رفاقت تو نگاهت نمیدی
عشق ما دلت رو زد اما بدون
ما سر عهد و وفامون میمونیم
سایه ی دولت عشق رو سر ماست
تا ابد ما زیر این سایه مونیم

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:36 | |

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:45 | |

میـــــخـوام برای تنهاییـــام

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:39 | |

من هم برای تو

خدارا گفتم..

بیا قسمت جهان کنیم :
آسمان برای من ابرهایش برای تو
دریا برای من موج هایش برای تو
ماه برای من خورشید برای تو

خدا خندید و گفت :
تو بندگی کن و انسان باش همه دنیا برای تو …..
من هم برای تو

[+] نوشته شده توسط حجت در 19:10 | |

برگرفته شده از وبلاگ دریا

عکس‌های قشنگ، دلیل بر زیبایی تو نیست
ساخت دست عکاس است
درونت را زیبا کن که مدیون هیچ عکاسی نباشی

“مرحوم خسرو شکیبایی”

[+] نوشته شده توسط حجت در 12:38 | |

گفتم واقعا داری میری؟گفت آره!!! گفتم منم بیام؟ گفت جایی که من دارم میرم جای دونفره نه سه نفر! گفتم بر میگردی؟ فقط خندید.... اشک تو

چشام حلقه زد. سرم رو پایین انداختم ، دستشو زیر چونه ام گذاشت و سرمو بالا گرفت. گفت :تو کجا میری؟ گفتم میرم بالاخره یه جایی...

گفت:تنها نریا!! یکیو باخودت ببر... گفتم جایی که من میرم،جای یک نفره نه دو نفر. گفت:برمیگردی؟ گفتم:جایی که من میرم راه برگشت وجود

نداره. من رفتم اونم رفت ولی اون مدت هاست که برگشته و با اشک چشماش خاک مزارمو شست و شو میده..!

[+] نوشته شده توسط حجت در 12:13 | |

هیچ زخمی

هیچ زخمی خوب نمیشه ، یا جاش میمونه یا یادش …

[+] نوشته شده توسط حجت در 12:11 | |

مـــن مــــــی روم !

مـــن مــــــی روم !
تـــو مـــــی مــــانــی
بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .
راســتـــی آن روز کـــــه
دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟
از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن

[+] نوشته شده توسط حجت در 7:8 | |

او کـه رفـت

ـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟

بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!

بـاران کـه بـاریــد ... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!

خـورشـیـدکـه تـابـیـد ... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!

اشـک کـه آمـد ... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!

او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت

[+] نوشته شده توسط حجت در 7:6 | |

مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم

نه از رفتن کسی دلگیر ،

بی کسی هم عالمی دارد

[+] نوشته شده توسط حجت در 15:30 | |

هر شب به آسمان خیره میشوم و با ستاره ها درد و دل میکنم

من میگویم دوستم نداشت مگر نه ؟؟؟

ستاره هم چشمک میزند …

میگویم با دیگری خوش است مگر نه ؟؟؟

باز هم چشمک میزند …

میگویم من برم راحت میشود مگر نه ؟؟؟

باز هم چشمک میزند …

و بعد سکوت میکنم …

[+] نوشته شده توسط حجت در 1:5 | |

شعری از حافظ

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی ب یغمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

[+] نوشته شده توسط حجت در 23:58 | |

چقدر سخته دلتو بشکونن
غرورتو بشکونن
قولاشونو بشکونن
و تو بخوای حداقل بغضتو سالم نگه داری اما نتونی

[+] نوشته شده توسط حجت در 23:52 | |

یه بچه دیدم که داشت گریه می کرد و می گفت

هیچ کس با من بازی نمی کنه تو دلم  گفتم

تو بزرگ شو ببین چه بازی هایی که باهات نمی کنن

[+] نوشته شده توسط حجت در 7:18 | |