نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بشنو درد این دل را…

بشنو درد این دل را…
دلی که خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را دارد.

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

بشنو درد این دل را…
دلی که خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را دارد.
بشنو که این دل یک عالمه حرف دارد،
حرفهای عاشقانه برای تو ، گوش کن به درد دلم.
تو همانی که دلم میخواست و آرزو داشت تا تو برای او شوی .
تو همان رویایی هستی که این دل درونش نهفته بود.
یک رویای پر از عشق…
تویی همان یار باوفا ، یکرنگ و بی ریا .
بشنو نوای عاشقانه دلم را ، گوش کن به آهنگ این دل…
آهنگی به سبک صدای دلنشینت و حرفهای عاشقانه ات.
هر چه این دل از مهربانی های تو بگوید باز هم کم است.
بشنو راز این دل را ، راز صادقانه ای که درونش عشق و محبت تو است.
درونش یک دنیا حرفهای ناگفته است ، حرفهایی که درد این دل عاشق من است.
بشنو درد این دل را که به عشق تو زنده است.
دلی که با تو همان عاشقترین عالم است.
 احساس آرامش میکنم وقتی تو به حرفهای این دل عاشقم گوش میکنی.
احساس میکنم که حرفهای من برایت شیرین است ، میدانی که اینها همه حقیقت این دل عاشق است.
بشنو که این دل میخواهد زیباترین کلام درونی اش را به تو بگوید .
اینبار با فریاد درونی اش ، با تمام وجودش میگوید که خیلی تو را دوست دارد.
گوش کن به نوای شیرین دوستت دارم
نوای عاشقانه ای که از اعماق دلم می آید.
دلم را در آغوشت بگیر و با تمام وجود گرمای آن را حس کن.
گرمایی که از کلام مقدس عشق سرچشمه میگیرد .
این دل ، همین دلی که اینک در آغوش مهربان تو است میخواهد تا ابد برای تو یکرنگ و عاشق بماند پس آن را برای همیشه نزد خود نگه دار ، ای تو که لایق این قلب عاشق من هستی.
مواظب قلب عاشقم باش که نشکند، نه به این خاطر که قلب من است ، تنها به این خاطر که تو در قلبمی .بشنو  نوای این دل را ، با آهنگ دلنشین عشق و شعر زیبای دوستت دارم …

funscrape.com

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:15 | |







دیگر مهم نیست بودنت

روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه …
نمیبخشم تو را …
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
تو نبودی مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
  لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و  غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:8 | |







عزیزم دلم گرفته

عزیزم دلم گرفته
دلم برایت تنگ شده
دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم
دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم
آنقدر دلتنگم که اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم
عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم
کاش همیشه در کنارم بودی تا دلتنگی به سراغم نمی آمد
کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت
هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ، به آن آغوش مهربانت نیاز دارم
هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم
کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی
کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید
به یادت هست روز دیدارمان خیره به چشمانم شده بودی ، من هم غرق در چشمان نازنین تو بودم
اینک دلم برای چشمانت یک ذره شده ، تو هم دلت برایم تنگ شده؟
هنوز مثل قبل مرا دوست داری؟ هنوز برای دیدنم لحظه شماری میکنی؟
هنوز وقتی در کنارم نیستی بیقراری میکنی؟
طاقت دوری تو را ندارم عشق من ، مگر من جز تو چه کسی را دارم ، تو را دارم که دنیای منی
خدایا این دنیای زیبا را از من نگیر
دلم برای دنیایم تنگ شده دنیای من
دلم گرفته ای دنیای من
راستی خیلی میترسم! میترسم تو را از دست بدهم …
میترسم دوباره تنها شوم ، دوباره همسفر غمها شوم
بیا در کنارم تا آرام شوم ، بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم
بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم
عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده …

 

funscrape.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:5 | |







عاشقی بودم

عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم
عالم رویایی و دیوانگی

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

عاشقی بودم دیوانه و برای خودم عالمی در سر داشتم
عالم رویایی و دیوانگی
مثل من کسی عاشق نبود ، عاشق تو و قلبت .
مثل من کسی نبود که شب و روز به یاد عشقش باشد و
لحظه هایش را با چشمان خیس بگذارند.
این من بودم که اینهمه تو را از ته دل دوست داشتم
تو را بعد از خدای خویش می پرستیدم.
عاشقی بودم عاشقترین ، برای تو بهترین.
چه عاشقانه در عشقت سوختم و چیزی نگفتم .
چه بچه گانه از غم دوری و دلتنگی ات گریه میکردم.
تو رفتی و مرا با کوله باری از عشق و دیوانگی تنها گذاشتی .
اما من عاشقت ماندم ، و اینک در آتش غم جدایی ات در حال سوختنم.
شاید از این سوختن خاکستری بر جا بماند که این خاکستر چیزی جز
تکه های سوخته قلب عاشقم نیست .
خاکستر قلب عاشقی که روزی بر باد میرود و دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.
تنها خاطرات این عشق بر جا می ماند که آن هم نیز دیگر سودی ندارد.
عاشقی بودم که به عشقم افتخار میکردم و او را بهترین و پاکترین عشق میدانستم.
نمی دانستم که برای تو عشق نبودم ،تنها بازیچه ای بودم که روزی از بازی با من خسته می شوی و مرا دور می اندازی .
تو برای من معنای واقعی یک عشق بودی ، تو برای من عزیزترین بودی.
ای کاش اینک که از در غم جدایی ات خاکستر شده ام قدرم را بدانی
و افسوس بخوری که چرا مرا  سوزاندی .
عاشقی بودم دیوانه ترین ، از همه عاشقان صادقترین.
اینک چیزی از من به جز خاکستری از این قلب سوخته به جا نمانده است.

 

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:3 | |







باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد

باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد
بیستون بودو تمنای دو دوست
آزمون بود و تماشای دو عشق
در زمانیکه چو کبک
خنده میزد شیرین
تیشه میزد فرهاد
نه توان گفت به جانبازی فرهاد  افسوس
نه توان کرد ز بی دردی شیرین فریاد
کار شیرین به جهان شور برانگیختن است
عشق در جان کسی ریختن است
کار فرهاد برآوردن میل دوست
خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین بی نهایت زیباست
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
به وصالش برسی یا نرسی

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:2 | |







زیبا ترین قلب

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.
جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند. مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.
ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه کردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین  گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه‌ای آن را پرنکرده بود، مردم که به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند که چطور او ادعا می‌کند که زیباترین قلب را دارد؟
مرد جوان به پیر مرد اشاره کرد و گفت تو حتماً شوخی می‌کنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه کن؛ قلب تو فقط مشتی رخم و بریدگی و خراش است .
پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌کنم. هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشی از قلبم را جدا کرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند؛ چرا که یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها  بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند که داشته‌ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای که من در انتظارش بوده‌ام پرکنند، پس حالا می‌بینی که زیبایی واقعی چیست؟
مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .
مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود…

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:57 | |







گل فروشي

 

 

 

 

 

 

يك گل خوشگل پشت ويترين گل فروشي ديدم!!! خواستم برات بخرمش. به فروشنده گفتم :اون گل چند؟ گفت:اون گل نيس! آينه ست

 funscrape.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:52 | |







هرگز فراموش نکن که من عاشق ترین بودم..

هرگز فراموش نکن که من عاشق ترین بودم...

 

            ... و دوستت داشتم بیشتر از جانم،...

 

 

           ..... من ماندنی ترینم و ثابت قدم ترین ...

 

 

              این را به یاد بسپار و از این حقیقت محض نگریز 

 

 

               ...  آری نازنین ، هر گلی یك بویی دارد

 

 


نه از خاكم نه از یادم نه در بندم نه آزادم نه آن لیلاترین مجنون نه

شیرینم نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم اگر آبى تر از

آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو جه بى رنگم بدون تو جه بى تابم


 

 

                     فراموشت نخواهم کرد

 

 

 

               فراموشم می کنی یا نه ؟

 

 

 

            نمی دانم ؛ من اما غفلتی هرگز زیاد تو نخواهم داشت

 

 

 

 

 

               حتی اگر در دل اسیر بدترین طوفان احساس باشم

 

 

 

 

 

        یا که گر حتی نباشد روزنی تا بتابد نورکی بر کلبه امید من

 

 

 

 

 

                          همچنان می خواهمت گفتن

 

 

 

 

 

                 من اما غفلتی هرگز زیاد تو نخواهم داشت

 

 

 


 

 

 

 

 

               رسم زندگی اینست یک روزکسی را دوست داری

 

 

 

                    وروز بعد تنهایی به

 

 

 

 همین سادگی! او رفته است و همه چیزتمام شده است مثل یک میهمانی که

 

 

 

 

 

    به آخر میرسد وتو به حال خود رها می شوی   چرا غمگینی ؟ این رسم  

 

 

 

               زندگیست   پس تنها آواز بخوان 

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:47 | |







چند تا دوسم داری

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم

 

funscrape.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:42 | |







از دریا پرسیدم

 

از دریا پرسیدم:که این امواج دیوانه ی تو از کرانه ها چه میخواهند؟

 

چرا اینان پریشان و در به در سر بر کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟

 

دریا در مفابل سوالم گریست! امواج هم گریستند...

 

آن وقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ تنها آدمها نیستند امواج هم مانند آدمها می میرند و

 

 این امواج زنده هستند که لاشه ی امواج مرده را شیون کنان به گورستان سواحل

 خاموش می سپارند!

 

 

 

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:40 | |







هیچگاه رویاهایت را فراموش نکن

 

هر کاری می خواهی بکن.

 

 

دنیا را آتش بزن

 

آسمان رو به مضحکه بگیر.

 

زمین را تحقیر کن .

 

باد و نفهم و گل را نبو.

 

خنده را فراموش کن و گریه را به خاک بسپار.

 

زیر دیروز دفن شو و در فردا غرق.

 

 

حتی اگر می خواهی کودکی را پشت سر بگذار

 

 

هر چه می خواهی بکن

 

اما

 

هیچگاه رویاهایت را فراموش نکن

funscrape.com

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:37 | |







عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:35 | |







دست خودم نیست


 

 

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

 

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

 

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

 

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

 

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی  دوباره داشته باشی

 

funscrape.com

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:33 | |







چکه های خاطره


 

 

 

 

از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

 

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

 

 

 

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

 

 

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

 

 

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

 

 

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

 

 

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

 

 

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

 

 

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ا ی در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید...

 

funscrape.com

 



[+] نوشته شده توسط حجت در 7:29 | |







پرواز کرد عمر و از او آشيانه ماند

پرواز کرد عمر و از او آشيانه ماند
مشت پُري ز نعمت هستي نشانه ماند
از سوز و ساز دل اثري آشکار نيست
جز دود آه ما که به ديوار خانه ماند
عمري فسانه ها دل ما در فسون گرفت
افسانه جو به خواب شد و زو فسانه ماند
از دام و دانه بيم اميدي نصيب بود
بيم و اميد طي شد و زو دام و دانه ماند
گر شعر سوزناک سرايم عجب مدار
شمع نشاط مرد و از او اين زبانه ماند
در ملک عشق لايق تاج نوازش است
اين سر که جاودانه بر آن آستانه ماند
داني که چيست شرح سفرنامه هاي عمر
اين با کرانه طي شد و آن با کرانه ماند
آنرا که عشق پيشه بود عمر باقي است
رفتيم و مُهر هستي مابر زمانه ماند
چون عشق جاودانه بماند مرا چه غم
گر اين تن «رشيد» دمي ماند يا نماند

 funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:23 | |







تقديم به تو که


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:22 | |







هوای گریه

حال و هوای گریه هست وقتی برای خنده نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه می کشم از روی ناچاری ولی

گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست

من و تو همدرد یک حادثه ایم پر از حکایت

هردو بارون زده ابرشکایت

تو درون آتشی سوزنده مونده

من یه خاکستر نشین تا بی نهایت

کدامین آشنایی را به دعوت خوانم امشب

که از نیش به زهر آلوده اش بیمارم هر شب

چگونه قصه ای را با رفیقم گویم از درد

که از دردم به خوشحالی نیارد خنده بر لب

قصه عشق من و تو یک حدیث جاودانه

بی گناه گشته اسیر بازی خشم زمانه

توی این بیگانه بازار با هیاهوی محبت

مرده انگار عاشقی کو قصه های عاشقانه

خسته و در به دراززخم حسادت

هردو دلشکسته مرگ صداقت

نارفیقان راببین خنجر به دست

درکمین نشسته با نام رفاقت

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:20 | |







حال و هوای گریه هست وقتی برای خنده نیست

حال و هوای گریه هست وقتی برای خنده نیست

کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ناخن به سینه می کشم از روی ناچاری ولی

گویی در این ماتمکده احساس دردی زنده نیست

من و تو همدرد یک حادثه ایم پر از حکایت

هردو بارون زده ابرشکایت

تو درون آتشی سوزنده مونده

من یه خاکستر نشین تا بی نهایت

کدامین آشنایی را به دعوت خوانم امشب

که از نیش به زهر آلوده اش بیمارم هر شب

چگونه قصه ای را با رفیقم گویم از درد

که از دردم به خوشحالی نیارد خنده بر لب

قصه عشق من و تو یک حدیث جاودانه

بی گناه گشته اسیر بازی خشم زمانه

توی این بیگانه بازار با هیاهوی محبت

مرده انگار عاشقی کو قصه های عاشقانه

خسته و در به دراززخم حسادت

هردو دلشکسته مرگ صداقت

نارفیقان راببین خنجر به دست

درکمین نشسته با نام رفاقت

 

 funscrape.com

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:20 | |







تنهای عاشق

اونی که گفتم نرو گفت نمیشه

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

وقتی میخواست بره اون منو صدا کرد

واستاد و تو چشام خوب نگا کرد

گفت میدونی خودت برام عزیزی

این اشکارم بهتره که نریزی

مجبورم برم که سفر چاره ی کارمه

یاد اون خاطرات مرحم دل پارمه

تقدیر ما از اولم همین بود

یکی تو آسمون اونیکی زمین بود

تو تقدیر ما هر چی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

شاید اگه دائم بودی کنارم

یه روز می دیدی که دوست ندارم

می خوام برم و تا ابد بمونم

سخته برای هر دو مون میدونم

آره گفتی کسی که میشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

گریه نکن گریه هاتو نگه دار

لازم میشه گریه وقت دیدار

خودم میرم عکسام ولی تو قابه

میشنوه حرف اما بی جوابه

بارون که بارید برو زیر بارون

به یاد دیدار اون روزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشام با چشای تو در تماسه

رفتن من اسب سرنوشته

همونی که رو پیشونیمون نوشته

فکر نکن دوری و اینجا نیستی

قلب من اونجاست و تنها نیستی

منتظر شعرا و نامه هاتم

هر جا میری، بدون منم باهاتم

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نمیکنم عزیزم

نزار منم اینجوری اشک بریزم

شاید یه روزی به هم رسیدیم

همدیگرو شاید یه جایی دیدیم

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشاش یه کمی روشنه

شاید یه قدری هم شبیه منه

دیگه باید برم خیلی دیره

فقط نزار خاطرمون بمیره

با خدافظی منو در به در کرد

اشکامو دید و بعدش سفر کرد

از وقتی رفت دستام رو به آسمونه

شاید پشیمون بشه برگرده بمونه

فهمیدم امروز سفرم یه درده

من چیکار کنم اگه که بر نگرده

پشت سرش میریزم آب یه دریا

منتظر میشینم بی تاب تا فردا

الهی که بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و برگرده به زودی

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:58 | |







مي نويسم واسه تو نگو ديره نگو ديره

مي نويسم واسه تو نگو ديره نگو ديره

من از اين فاصله ها بدجوري, گريه ام ميگيره

من مي خونم واسه تو نگو رفتي نگو خستم

بي تو تنها موندم اما دل به هيچ كسي نبستم

 

 

مي نشينم پايه حرفهات تا ته قصه باهاتم

 

بيا شهرزادي عاشق كه منه خسته فداتم

 

بيا شهرزادي عاشق تو پري قصه هامي

 

تنهايي معني نداره تو مثل سايه باهامي

 

قصه گوي هميشه گي براي من كه خسته ام

بگو تا اروم بگيرم ميدوني دل شكسته ام

با تو يه دنيا ارزو تو كوله بار خاطرم

سخت براي نبودنت نميشه از پیشت برم

نميشه از پیشت برم...!

 

من مي سازم واسه تو قصري از سادگيا

از اينجا مي برم تو رو به شهر دل دادگيا

با بوسه اغاز ميكنم زندگي دبارمو

به اسمونها نميدم همين يه تك ستار مو

 

 

مي نشينم پايه حرفهات تا ته قصه باهاتم

 

بيا شهرزادي عاشق كه منه خسته فداتم

 

بيا شهرزادي عاشق تو پري قصه هامي

 

تنهايي معني نداره تو مثل سايه باهامي

funscrape.com

[+] نوشته شده توسط حجت در 20:51 | |







بت ها

ای کاش می دانستی که بت ها به دروغ دوست داشته می شوند

 اما نمی توانند دوست بدارندای کاش باور می کردی که بت ها

شکستنی اند،ای کاش باورمی کردی که عشق هرگز نمی میرد

 وخون سرخ زندگی را دررگ های من وتوجاری خواهد ساخت

 



[+] نوشته شده توسط حجت در 20:50 | |







دوستی


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |







اگه

اگه آسمون زمین شه

اگه دریا یه کویر شه

اگه دنیا زیرو رو شه

اگه چشمات بی غرور شه

اگه خورشید بی غروب شه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه کوه بیاد رو دوشم

اگه جام زهر بنوشم

اگه ماه دیگه نباشه

روزا آسمون سیاه شه

اگه جنگل بشه صحرا

اگه امروز نشه فردا

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه خوابتو نبینم

دیگه گل برات نچینم

اگه حتی یه جوونه

توی گلدونا نمونه

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باز مثه همیشه

بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه

بگی که منو نمیخوای

دیگه پیش من نمیای

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه باشم و نباشم

هر جای دنیا که باشم

حتی از چشمات جداشم

بازم عاشقت میمونم

عشقو تو نگات میخونم

اگه شعرامو نخونی

اگه باز پیشم نمونی

راز عشقم رو ندونی

بازم عاشقت میمونم

عشق و تو نگات میخونم

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:6 | |







یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم

یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم

حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟

چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟

چجوری من دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟

جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟

دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!

وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟

من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟

ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم

خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم

هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم

شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!

کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم

کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم

نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم

دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم

تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم

مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟

میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم

تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم

 

funscrape.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:2 | |







توقف زمان


توقف زمان
لحظه ها بايستيد
قلب من از نيامدنش ايستاده است
زمان نگهدار
که با تو توان آمدن ندارم
آرام جان من نيامده است
خورشيد متاب
که سياهي قلب من جز با طلوع رويش، روشن نمي شود
ماه ميا
که ظلمت شبم با تو سپيد نمي شود
آرام جان من نيامده است
آخر تا کي
در توقف اين لحظه هاي مرگبار جان دهم
جاني که تا آمدنش چيزي نمانده و تقديم نمي شود

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:1 | |



صفحه قبل 1 ... 97 98 99 100 101 ... 112 صفحه بعد